جدول جو
جدول جو

معنی کردار کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کردار کردن(رِشْ / رُشْ وَخوَرْ / خُرْ دَ)
خوی نیک نشان دادن. با اخلاق خوش رفتار کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
کردار همی کردی تا دل به تو دادم
چون دل بشد از دست ببستی در کردار.
فرخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کردار کردن
خوی نیک نشان دادن با اخلاق خوش رفتار کردن: (کردار همی کردی تا دل بتو دادم چون دل بشد از دست ببستی در کردار) (فرخی)
تصویری از کردار کردن
تصویر کردار کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیدار کردن
تصویر دیدار کردن
ملاقات کردن، یکدیگر را دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادار کردن
تصویر پادار کردن
کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادرار کردن
تصویر ادرار کردن
شاشیدن، میزیدن، گمیز کردن، گمیختن، چامیدن، گمیزیدن، شاشدن، شاش زدن، شاریدن، میختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
کسی را به کاری برانگیختن، تحریک کردن، مجبور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
فرهنگ فارسی عمید
متحرک کردن براه انداختن، بدور در آوردن (جام ساغر و غیره) : ساقیا، پیش آر زود آن آب آتشفام را جام گردان کن ببرغمهای بی انجام را. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروکر کردن
تصویر کروکر کردن
بملایمت پیش بردن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگار کردن
تصویر پرگار کردن
تعبیه و آماده کار ساختن آلات وادوات، سرگردان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروار کردن
تصویر پروار کردن
پروراندن فربه کردن تسمین بپروار بستن بپروار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دوباره کردن عملی را دو یا چند بارانجام دادن، دوباره گفتن چند بار گفتن یک مطلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدار کردن
تصویر دیدار کردن
ملاقات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
از خواب برخیزانیدن، آگاه کردن هوشیار کردن متنبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندار کردن
تصویر بندار کردن
مباشرت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادرار کردن
تصویر ادرار کردن
میزیدن بیرون ریختن بول خارج ساختن بول و گمیز از مثانه شاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
مجبور کردن، ناچار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داردار کردن
تصویر داردار کردن
((کَ دَ))
به صبر و درنگ واداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
((کَ دَ))
تحریک کردن، برانگیختن، مجبور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکرار کردن
تصویر تکرار کردن
Echo, Reiterate, Repeat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
Coerce, Compel, Impel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
Awaken, Waken
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
будити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تکرار کردن
تصویر تکرار کردن
odbijać się, powtórzyć, powtarzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
budzić, budzić kogoś
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
принуждать , заставлять , побуждать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تکرار کردن
تصویر تکرار کردن
лунати , повторити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
wecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
zmuszać, popychać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تکرار کردن
تصویر تکرار کردن
wiederhallen, wiederholen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
coaccionar, obligar, impulsar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تکرار کردن
تصویر تکرار کردن
эхо , повторить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیدار کردن
تصویر بیدار کردن
будить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
coagir, obrigar, impulsionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وادار کردن
تصویر وادار کردن
примушувати , змушувати , спонукати
دیکشنری فارسی به اوکراینی